می خواستم که با تنهایی خود سر کنم گل خاطرات صحنه ها رو پرپر کنم رهاشم تویدست تقدیر فراموش کنم عشق خوندن و با تو بودن خاموش کنم یادمه که یه شب وقتی توی آسمون یه ستاره ی تنها مهمون بود تو کهکشون دلم پرید و فریاد زنون گفت ببین ای آوازه خون برو روی صحنه نشین توی خونه نشو ستاره ی بی نشون صحنه باز منو صدا کرد عشق اون دوباره ما رو هم صدا کرد صدای ناله ی ساز درمون روحمه نور صحنه ها تنها عشق تار و پودمه عشق دیدن یه هم وطن که می خونه هم صدای من می خونه شعرمو می شناسه صدامو شده تموم دنیای من صحنه باز منو صدا کرد