زندونی زندون لحظه
آسون نیست وقتی که شب غمگینه
میگه که ماه دلگیره اون رفته
دلتنگم واسه قطره های پاک بی گناه گرم بارون
که میریخت رو تن ما
دلتنگم واسه بوی اون گل یاس
که میپیچید تو هوای دلهای عاشق ما
چه سخته توی سکوت خندیدن
به یه امید لرزیدن مردن
آسون نیست دل توی دریای گمشده هر سایه بردن
دلتنگم واسه قطره های پاک بی گناه گرم بارون
که میریخت رو تن ما
دلتنگم واسه بوی اون گل یاس
که میپیچید تو هوای دلهای عاشق ما